جدول جو
جدول جو

معنی پته نم - جستجوی لغت در جدول جو

پته نم
نمور، شرجی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پف نم
تصویر پف نم
آبی که در دهان نگه دارند و بعد به چیزی پف کنند، نمی که کلاهدوز با آبی که در دهان می کند به کلاه می زند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ نَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری واقع در 35 هزارگزی جنوب باختری بهشهر و 2 هزارگزی جنوب رود خانه نکا. کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب، مالاریائی. دارای 730 تن سکنه. آب آن از چشمه ورود خانه گت چشمه، محصول آنجا غلات و ارزن و لبنیات. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) (سفرنامۀ رابینو ص 123 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
چیزی که هرچه ته خود داشته باشد بنماید. (آنندراج). هر چیز صافی که ته آن نمایان باشد مانند جوی آب. (ناظم الاطباء) :
ازخشن پوشی برون آورد فیض گلخنم
تن قبای ته نما اکنون ز خاکستر گرفت.
کلیم (از آنندراج).
این مقام از بسکه نورانی سرشک افتاده است
خاک آن مانند آب صاف باشد ته نما.
شفیع اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ نَ)
نمی که کلاه دوزان به کلاه و قهوه چیان به تنباکوزنند با آبی که در دهان گیرند. و با زدن صرف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پف نم
تصویر پف نم
آب دهن (برای نم زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پف نم
تصویر پف نم
((پُ. نَ))
آب دهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشه رم
تصویر پشه رم
اکالیپتوس
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از دهستان عشرستاق هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سر، وصل به پشت، پیوسته، ممتد
فرهنگ گویش مازندرانی
مقداری، اندکی، روستایی در قائم شهر، روستایی از نرم آب
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده، پخش
فرهنگ گویش مازندرانی
کمر به پایین، نشیمن، کپل
فرهنگ گویش مازندرانی
غیبت کردن، سخن چینی
فرهنگ گویش مازندرانی
رماتیسم
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی آش که چوپانان برای سگ تهیه کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
خاکستر گرم
فرهنگ گویش مازندرانی
زشت و بدقیافه
فرهنگ گویش مازندرانی
دم بریده، بعضی از حیوانات اهلی چون گاو که سبب اذیت و آزار
فرهنگ گویش مازندرانی
مقداری، کمی
فرهنگ گویش مازندرانی
برای تو، مال تو
فرهنگ گویش مازندرانی